اخیرا من لوله كشی را به منظور انجام تعمیرات در یك خانه قدیمی استخدام كردم ؛ تنها پس از یك روز كاری ، پنجر شدن یكی از چرخهای خودروی او باعث شد تا او چند ساعت زمان كار خود را از دست بدهد ، پس از آن دریل برقی او سوخت و سپس وانت قدیمی او روشن نشد ، همانطوری كه او را به خانه می رساندم ، او مانند یك سنگ ساكت و بی حركت نشسته بود .
هنگامی كه به منزل رسیدیم او از من دعوت كرد تا با خانواده او آشنا شوم ، همانطوری كه به سوی در ورودی خانه در حركت بودیم ، او پای یك درخت كوچك كمی مكث نمود و انتهای شاخه اش را با دو دست لمس كرد، به مجرد باز شدن دستانش او به طور حیرت انگیزی دگرگون شد ، صورت آفتاب سوخته ی وی با خنده ای شكفت ، او دو فرزند كوچكش را محكم در آغوش گرفت و همسرش را بوسید. به هنگام خداحافظی او مرا تا اتومبیلم همراهی نمود، هنگامی كه ما از آن درخت عبور كردیم ، از روی كنجكاوی از او درباره كاری كه با آن درخت انجام داده بود پرسیدم و او پاسخ داد:
"آه آن را می گویی؟! آن درخت مشكلات من است!... می دانی ، من نمی توانم مشكلات شغلی ام را از بین ببرم ، اما از یك چیز مطمئنم ، آن مشكلات متعلق به منزل ، همسر و فرزندانم نیستند ، پس هر شب قبل از ورود به خانه آنها را به درختی كه دیدی می آویزم و صبح به هنگام رفتن سر كار مجدداً آنها را بر می دارم ؛ جالب اینجاست كه وقتی صبح آنها را بر می دارم، دیگر آنها به سنگینی كه شب قبل داشتند، نیستند.
![](http://g5line.com/wp-content/uploads/2013/01/tree-img4up.com_.jpg)
نظرات شما عزیزان: